PC




Image result for ‫داستان کوتاه طنز زن و غول چراغ جادو‬‎

زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد. وقتی که دقیق نگاه کرد چراغ روغنی قدیمی ای را دید که خاک و خاشاک زیادی هم روش نشسته بود.

زن با دست به تمیز کردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشی که بر چراغ داد طبیعتا یک غول بزرگ پدیدار شد…!

زن پرسید : حالا می تونم سه آرزو بکنم ؟؟ غول جواب داد : نخیر!

زمانه عوض شده است و به علت مشکلات اقتصادی و رقابت های جهانی بیشتر از یک آرزو اصلا صرف نداره ، زن اومد که اعتراض کنه که غول حرفش رو قطع کرد و گفت : همینه که هست…

حالا بگو آرزوت چیه؟ زن گفت : در این صورت من مایلم در خاور میانه صلح برقرار شود و از جیبش یک نقشه جهان را بیرون آورد و گفت : نگاه کن. این نقشه را می بینی ؟ این کشورها را می بینی ؟ اینها این و این و این و این و این … و این یکی و این.

من می خواهم اینها به جنگ های داخلی شون و جنگهایی که با یکدیگر دارند خاتمه دهند و صلح کامل در این منطقه برقرار شود و کشورهای مگر و مهاجم نابود شوند.

غول نگاهی به نقشه کرد و گفت : ما رو گرفتی ؟ این کشورها بیشتر از هزاران سال است که با هم در جنگند. من که فکر نمی کنم هزار سال دیگه هم دست بردارند و بشه کاریش کرد.

درسته که من در کارم مهارت دارم ولی دیگه نه اینقدر ها. یه چیز دیگه بخواه. این محاله. زن مقداری فکر کرد و سپس گفت: ببین… من هرگز نتوانستم مرد ایده آل ام را ملاقات کنم. مردی که عاشق باشه و دلسوزانه برخورد کنه و با ملاحظه باشه.

مردی که بتونه غذا درست کنه و در کارهای خانه مشارکت داشته باشه. مردی که به من خیانت نکنه و معشوق خوبی باشه و همش روی کاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نکنه!  ساده تر بگم، یک شریک زندگی ایده آل.
غول مقداری فکر کرد و بعد گفت : اون نقشه لعنتی رو بده دوباره یه نگاهی بهش بندازم…!!


تصویر مرتبط

ملانصرالدین از همسایه‌اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.»
چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما در خانه ما فوت کرد.»
همسایه گفت: مگر دیگ هم می‌میرد» و جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی‌زاید. دیگی که می‌زاید حتما مردن هم دارد.»


تصویر مرتبط

حاكمی به مردمش گفت:صادقانه مشكلات را بگویید,
حسنك بلند شد و گفت : گندم و شیر كه گفتی چه شد؟ مسكن چه شد؟ كار چه شد؟
حاكم گفت:ممنونم كه مرا آگاه كردی همه چیز درست میشود.
یكسال گذشت و دوباره حاكم گفت : صادقانه مشكلاتتان را بگویید,
كسی چیزی نگفت,كسی نگفت گندم وشیر چه شد, كار و مسكن چه شد؟
تنها از میان جمع یك نفر گفت : حسنک چه شد؟!

نتیجه تصویری برای مار و زنبور

روزى زنبور و مار با هم بحثشون شد.

مار می گفت: آدما از ترسِ ظاهر ترسناك من می میرند؛ نه به خاطر نیش زدنم!

اما زنبور قبول نمى كرد.
مار هم برای اثبات حرفش، به چوپانى که زیر درختى  خوابیده بود؛ نزدیک شد و رو به زنبور گفت:

من چوپان رو نیش مى زنم و مخفى میشم ؛ تو بالاى سرش سر و صدا و خودنمایى کن!

مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع كرد به پرواز بالاى سر چوپان.
چوپان از خواب پرید و گفت:
▪اى زنبور لعنتى! و شروع به مکیدن جاى نیش و تخلیه زهر کرد.
مقدارى دارو بر روى زخمش گذاشت و بعد از چند روز خوب شد.
سپس دوباره مشغول استراحت شد که مار و زنبور نقشه دیگه اى  کشیدند:
این بار زنبور نیش زد و مار خودنمایى کرد!
چوپان از خواب پرید! همین که مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت!
 او به خاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه نكرد و ضمادى هم روی زخم نگذاشت.
 چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد!

خیلى از بیمارى ها و مشكلات هم همین جورین؛ و آدما فقط به خاطر ترس از آن ها، نابود می شوند. پس همه چى بر مى گرده به برداشت ما از زندگى و شرایطى كه توشیم. واسه همین بهتره دیدگاه مون و به همه چى خوب كنیم.

"مواظب تلقین های زندگی خود باشید.!"




گنجشک خانگی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم!
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!

دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در سکوت شب ، اگر گم شد هرچه هست دوستی نیست.



تست رانندگی کامیون مرسدس بنز آکتروس SLT


راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت .
دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد .
وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند .
دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا !
رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت !!!

  

دمنوش زرشک


      مواد لازم برای دمنوش زرشک

  • آب جوش : یک قوری
  • زرشک :2 قاشق غذاخوری
  • نبات یا عسل در صورت تمایل

طرزتهیه دمنوش زرشک

دمنوش زرشک سرشار از  ویتامین B می باشد که برای پیشگیری از سرماخوردگی بسیار مناسب است.

همچنین این دمنوش ادرار آور و خلط آور است و نیز تصفیه و ضد عفونی کننده خون است.و برای  درمان اسهال خونی ، زخم  و ورم معده هم مناسب است.فشار خون را پایین می آورد و بی اشتهایی را برطرف میکند.

برای درست کردن این دمنوش باید زرشک را بشویید تا احیانا گل و لایی نداشته باشد بعد داخل قوری آب با دمای 80 درجه مخلوط کنید و اجازه دهید تا به مدت 10 دقیقه دم بکشد

و اگر دوست داشتید میتوانید با عسل و نبات شیرینش کنید.



کلاغ خبرچین - ‎کلاغ خبرچین‎ updated their profile picture. | Facebook

یه کلاغ و یه فیل سوار هواپیما بودن، کلاغه سفارش چایی میده. چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه تو صورت مهموندار!مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟کلاغه میگه دلم خواست! پررو بازیه دیگه” پررو بازی!

چند دقیقه میگذره باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده، باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه تو صورت مهموندارمهموندار میگه چرا این کارو کردی؟کلاغه میگه دلم خواست! پررو بازیه دیگه، پررو بازی!

بعد از چند دقیقه کلاغ چرتش میگیره فیل به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه، مهموندار رو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن. قهوه رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه تو صورت مهموندار! مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟ فیل میگه دلم خواست! پررو بازیه دیگه، پررو بازی!

اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که بندازنش پایین! فیله شروع به داد و فریاد میکنه،

کلاغه بیدار میشه و بهش میگه:آخه فیل گنده ی بی مغز!

تو که بال نداری مجبوری پررو بازی دربیاری؟!!


یک داستان زیبا و کوتاه

مدرسه‌ای دانش‌آموزان را با اتوبوس به اردو می‌برد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود: حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود، ولی چون راننده قبلاً این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می‌شود، اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می‌شود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف می‌کند.
پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت می‌شوند. پس از بررسی اوضاع مشخص می‌شود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیده‌اند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و اما هیچ کدام چاره‌ساز نبود تا اینکه پسربچه‌ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: راه حل این مشکل را من می‌دانم!»
یکی از مسئولین اردو به پسر می‌گوید: برو بالا پیش بچه‌ها و از دوستانت جدا نشو!»
پسربچه با اطمینان کامل می‌گوید: به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتان باشد که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی می‌آورد.»
مرد از حاضرجوابی کودک تعجب کرد و راه حل را از او خواست. بچه گفت: پارسال در یک نمایشگاه معلم‌مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درون‌مان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت می‌توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»
مسئول اردو از او پرسید: خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟»
پسربچه گفت: اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌های اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.»
پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیر‌های تنگ زندگی است.


Pink girl profile picture (21) آرگا

مثلِ "شهریور" باش.
دوان دوان به سوی "مهر"
به استقبال باران پاییزی و عاشقانه های بی انتها برو
مثلِ "شهریور" باش.
تقویم را به هم بریز ،
فصل را عوض كن
ساعت ها را تغییر بده و برگ تمام درختان را به پای
عشق قربانی كن
مثلِ شهریور باش.
شهریور كه باشی انتهای مسیرت
پر از "مِهر" میشود.

 پ.ن : 1399/6/25                                                                                


داستان گوهر و گردو | داستان آموزنده گوهر و گردو و عاقبت کشاورز


ﮐﺴﯽ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : "ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﯼ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ؟ "! ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺩ . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : " ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ؟ "ﻭ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ . ﭘﺲ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ ".ﺍﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ بالاﺧﺮﻩ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ. ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻫﯿﺪ " ﻭ ﺑﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﺩﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﺳﻮﻡ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ .

ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﮐﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ ": ﺯﺭﻧﮕﯽ ! ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﯾﮑﯽ، ﯾﮑﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺗﺼﺎﺣﺐ ﮐﻨﯽ؟ " ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺳﻤﺞ ﮔﻔﺖ : " ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ . ﻋﻤﺮ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺵ، ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ. ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ، ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ﻭ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﯿﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺍﺯ ﮐﻒ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ".

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﻧﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯾﺪ !



عکس ماشین و جاده - مسترگراف

راننده ماشینی در دل شب راهش را گم كرد و بعد از مسافتی ناگهان ماشینش خاموش شد.
همان جا شروع  به شكایت از خدا كرد.
كه خدایا پس تو داری اون بالا چیكار میكنی؟ و.
در همین حال چون خسته بود، خوابش برد. وقتی صبح از خواب بیدار شد،
از شكایت شب گذشته ش خیلی شرمنده شد،
ماشینش دقیقا نزدیک یک پرتگاه خطرناک خاموش شده بود!
همه ما امکان به خطا رفتن را داریم . پس اگر جایی دیدیم که کارمان پیش نمیرود شکایت نکنیم . شاید اگر جلوتر برویم پرتگاه باشد.

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

درس و مشق | انشا ,مثل نویسی و جواب فعالیت ها اللغة العربیة ( امیری ) دانلود فایل های کمیاب هرچی تو نت پیدا بشه haniyeh21 golbargyasil در جستجوی حقیقت ippt سید هاشم فیروزان مدرسه نمونه دولتی دکتر احمد زارع زاده مهریز